+ امروز حس خوبی ندارم ، احساس میکنم هی نمیشه سه تار نمیشه ، شنا نمیشه ، زبان نمیشه . نمیشه نمیشه نمیشه

هیچی قرار نیست بهتر بشه همه اش دارم پس رفت میکنم . شایدم چون حالم بده اینطوری فکر میکنم .

+افتادم توی کوره راه .

+ چی میخوام از دنیا ؟

+ دنیای خودم کو ؟ فرسوده شدم .

+ خوشحال نیستم پرستو خوشحال نیستم .

+ حتی دلم نمیدونم چی میخواد.

+rigid .

+ دلم حرف زدن میخواد . با کی ادم میتونه خودش باشه ؟

+ میفهمم خودمو . ولی نمیتونم کاری براش بکنم .

+ از زندگی روال و خسته کننده میترسم . از همه چی میترسم . از اینده ای که مجبورم توش کار کنم تا بمیرم از روزگاری که قراره هیچ ذوقی نباشه ، از کار بیهوده ای که دارم میکنم میترسم .

+ از من بی عرضه میترسم که وقتی میدونم راهو اشتباه میرم بازم میرم.میرم تا خودمو تموم کنم .

+ از ادمهای چسبیده به خودم از ادمای نزدیک خسته ام .

+ نوشتن فایده داره ؟ معلومه که نه معلومه درد هیچیو کم نمیکنه .

+ از تباه کردن خودم بیزارم . از کاری که دارم میکنم بیزارم ازدانشگاه و رادیولوژی بیزارترینم .

+ کی باشه خودمو نجات بدم

+ انقدر مغزم پره که حوصله ی خودمم ندارم .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها