+استاد شایان مثل اسمش همیشه امیدواره ، میگه اوضاع بهتر میشه نشونه هاشو دیده. یه کبوتر سفید ، بنفشه هایی که تو باغچه کاشته ، مادر بزرگش که همیشه حیاط رو میشوره و گلا رو ابیاری میکنه ، خونه ای که با اون همه نقاشی به نظرم خالی میومد نمیدونم چرا و تنهایی بود کاش بیشتر میشد برم دیدنش و باهاش بوم نقاشی درست کنم یا یه وقتایی بریم دوچرخه سواری واسم فیلمای باحال بذاره از تارکوفسکی عزیزش , اهنگای باخ .چقدر کاش های عجیب و غریب دارم . اگه زنده بودم باز هم میرم پیشش ، با هم میریم کافه و خوراکی های وگن میخوریم :) . یا بیشتر میرم سفر تنها یا با تور تنها کاری که الان میتونم بکنم پول دراوردنه

 فدای سرم که بقیه ناراحت میشن ، no more advices.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها